مرا امشب صدایی می خواند
صدایی که از من است و از من نیست
صدای هو هوی باد از میان درختان هزاران ساله
درختان قبرستانی در اعماق زمین
و سنگ قبرهایی شکسته
با تصاویری از دخترکان بالدار
به مثابه ی فرشتگانی پاک
که روزی بر پیکر بی جان آدمیان
مرثیه می خواندند
صدایی مرا می خواند
صدای خنده ی دخترکی با بالهای سپید و گیسوان درخشان
صدای کودکانی که روزی در میان درختان
پرواز می کردند
امشب بر ثانیه ها قدم می گذارم
امشب عقربه ها میزبان من هستند
تا مرا در صدای تیک تیک سالهای دور محو کنند
و راهنمای من باشند
در سفر به اعماق زمان
صدایی می شنوم
نیلوفر
7 ژوئن 2011
No comments:
Post a Comment